کد مطلب:321212 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

مقدمه اول
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و سلام علی عباده الذین اصطفی و بعد چنین گویند بنده ی مسكین ابن محمد كریم زین العابدین كه چون در این اوان محنت اقتران كه از هجرت حضرت خاتم پیغمبران علیه و آله صلوات الله الملك المنان یك هزار و سیصد و بیست سال می گذرد و اوصیاء آن حضرت مادام كه در میان خلق تشریف داشتند به واسطه جور و طغیان دشمنان و غلبه ی شیطان بر بنی نوع انسان و اغوای ایشان مظلوم و مقهور بودند و حق ایشان در دست دیگران به غصب رفته بود و به سبب حكمتها كه موقع بیان آنها نیست در صدد دفع اعادی بر نیامده صبر بر اذیتهای آنها نمودند حتی راضی به قتل خود شدند و از خود دفع نكردند و اعادی هم از خداوند شرم نكرده و از پیغمبر خدا آزرم ننموده نسبت به اهل بیت او كردند آنچه كردند تا آنكه نوبت خلافت و وصایت به امام ثانی عشر حضرت صاحب الامر والعصر والزمان صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین رسید آن بزرگوار نیز نظر به همان حكمتها كه منظور نظر اباء طاهرینش بود مصلحت را در صبر دید و با وجود آن ملاحظه فرمود كه اگر
مثل آباء طاهرین علیهم صلوات المصلین در میان خلق راه برود و دست روی دست بگذارد اعادی نمی گذارد كه جانی به سلامت بیرون ببرد و اگر دست بیرون بیاورد و از خود دفع كند آن حكمتها كه منظور نظر بوده است تمام نمی شود این بود كه صلاح را در غیبت دید كه هم صبر فرموده باشد و هم وجود مباركش سالم بماند و زمین خالی از وجود وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله نماند این بود كه در سنه دویست و شصت از هجرت تقریبا غیبت را اختیار فرمود و تا چندی خواص و امناء گاهگاه به زیارتش مشرف می شدند و بعد همان قدر هم بابش مسدود شد مگر هر چه بحیث لا یعرف خدمتش برسند باری و از آن زمان تاكنون هزار و شصت سال می گذرد اما اعادی كه حالشان معلوم است و شیطانهم از اغوای آنها فراغت حاصل كرده با ضلال این مساكین دوستان پرداخته است و هر روز بدعتی تازه در میان ایشان در این باب می گذارد بفرمایش حضرت صادق علیه السلام و بقسمی ایشان را گمراه می كند . از جمله آنها دعوی است كه مدتی قبل میرزا علی محمد پسر میرزا رضایبزازشیرازی نمود كه اول ادعای بابیت و نیابت خاصه از امام علیه السلام كرد و بعد ملاحظه نمود كه مردم بسكه زمان غیبت طول كشیده است و ظلم و جور عالم را فرا گرفته طالب این هستند كه گرد كسی جمع شوند بلكه اسباب آسایشی برای آنها حاصل شود و در بند دین و ایمانهم نیستند كه از بعضی ادعاها وحشتی داشته باشند و هر چه بگوید بالطوع والرغبة قبول می كنند این بود كه بعد از ادعای بابیت دعوی امامت نمود باز ملاحظه كرد كه مردم تمكین و تسلیمشان از این هم بیشتر است دعوی نبوت كرد و بخیال خود شرع جدید و كتاب جدید آورد و بنا گذارد مردم را دعوت كردن و امر به جهاد نمودن تا آنكه خداوند دین پیغمبر (ص) را نصرت فرمود و او را مخذول و منكوب نمود تا بحدیكه از كرده خود پشیمان شد اما معذلك شقاوت باطنیه او نگذاشت كه یك سره دست از اضلال خلق بردارد با وجود ندامتی كه داشت بفرمایش حضرت امیر علیه السلام بینا هو یستقیلها فی حیوته اذ عقدها الاخر بعد وفاته میرزا حسینعلی را به قول بعضی از ایشان بجای خود گذارد و خود پا به درك اسفل نهاد خلاصه و معلوم است كه كسی كه بخواهد برابری با صاحب الامر صلوات الله علیه
و با جد بزرگوار او نماید چگونه خداوند سلب جمیع كمالات را از او می نماید تا بر عارف و تمامی بطلان امر او را ظاهر كند این بود كه بعد از آنكه بنای این دعوی را گذارد اگر احیانا سابق بر آن اندك علمی هم تحصیل كرده بود خداوند از او گرفت و بنا گذارد مزخرفات به هم بافتن و اسم آنها را كتاب و سنت گذاشتن و عوام كالانعام هم از او قبول كردن از آن طرف چون خداوند همیشه از برای آل محمد علیهم السلام عدول و اعوانی مهیا فرموده است كه نفی كنند از دین ایشان تحریف غالین و انتحال مبطلین و تاویل جاهلین را این بود كه مولای بزرگوار من اعلی الله مقامه و رفع فی الدارین اعلامه و بعد از آن بزرگوار فرزند دلبند ارجمند ایشان ادام الله ایام افافساته و روحی فداه برخواستند و كمر همت بر میان بستند و به انواع ادله و براهین كه از ائمه طاهرین علیهم صلوات المصلین در دست ایشان بود او را كردند و قبایح اعمال و افعال و جهل آن جاهل را بر مردم ظاهر كردند والحق كه اگر خلق انصاف بدهند علانیه می بینند كه حقی بزرگ بر اسلام و مسلمین دارند زیرا كه غیر از ایشان احدی این خدمت را به انجام نرسانید و این سعی و كوشش را ننمود جزاهما الله عن جمیع الاسلام والمسلمین خیر جزاء المحسنین الحاصل چون شیطان ملاحظه كرد كه فضایح اعمال و اقوال این طایفه بر مردم بسنی واضح شد برانگیزانید از میانه ایشان بعضی را كه اولا بنا گذاردند انكار نمودن مزخرفاتی را كه از آن ملعون شنیده شده بود و ضمنا بخیال خود اصلاح كردن نامربوطها كه او گفته بود و هم در تفحص و تجسس بر آمده از متشابهات كتاب و سنت و اخبار سابقین جمع نمودن و دروغهائی چند بر آنها اضافه كردن و بعضی اخبار صحیحه محكمه را در غیر موضوع له آنها ذكر كردن و كتابها بخیال خود در اثبات مدعای خود نوشتن از این قبیل هم رسائل متعدده از ایشان دست آمده است مولای بزرگوار من اجل الله شانه و انار برهانه از هر یكی جوابی شایسته فرموده است تا در این اوقات كه مشغول به جواب یكی از آنها بودند و هم باز از فتنه های آخر الزمان دیگر در هندوستان برخواسته و موافق قول بعضی از عامة لعنهم الله كه غایب منتظر را حضرت عیسی (ع) می دانند ادعای عیسویت می كنند و جمعی هم گرد او جمع شده اند و رسائلی هم از او به نظر رسیده است كه او هم مزخرفات به هم بافته است
و مولای بزرگوار من عزم بر جواب دادن او هم فرموده اند باز رساله دیگر از یكی از بابیه بعض انوار آن سرور رسانیده اند كه آن را دلایل العرفان نام نهاده والحق در این كتاب پا به اشتباه كاری را بجائی گذارده كه اگر جواب شافی كافی از آن داده نشود برای جماعت بسیار از ضعفای مسلمین امر مشتبه خواهد شد مگر حفظ خداوند شامل حال ایشان شود و نخوانند و نبینند و گوش ندهند و الا كه كم كسی است كه دینی بسلامة بیرون ببرد این بود كه فرمان واجب الأذعان از طرف قرین الشرف مولای بزرگوار من به اسم این بنده شرمنده صادر شد كه توهم البته در خدمت دولت آل محمد علیهم السلام سعی و كوشش باید داشته باشی از این كتاب جوابی بنویس كه رفع شبهه از مسلمین بشود و این بنده ی ناچیز اگر چه خود را قابل این گونه خدمات نمی دانم و بر جهل خود معترفم ولی از آنجا كه اطاعت فرمان ایشان را بر خود فرض می دانم ناچار از امتثال امر ایشان هستم و به خداوند امیدوارم كه بعد از آنكه چنین تكلیفی از زبان ایشان به این ناچیز فرماید خود او توفیق عنایت فرماید تا از عهده برایم و قابلیت و ظرفیت مثل من كم است و الا مشایخ ما شكرالله مساعیهم الجمیلة كوتاهی در بیان نفرموده اند و آن قدر تحریر و تقریر در هر باب فرموده اند كه هر گاه اندك شعوری باشد می تواند چیزها بگوید و بنویسد شوخی نیست كه بعد از چند سال كه بنای ثبت مواعظ و دروس مولای بزرگوارم روحی فداه را گذاردیم كه تاكنون بیست و دو سه سال می گذرد تا الان تقریبا چهار كرور كه عبارت از دو هزار هزار بیت باشد از آنها ثبت شده سوای تصنیف و تالیفی كه خود به دست خود فرموده اند حیف كه ما را قابلیت كم بود و قصور و تقصیر هر دو را داریم و الا می بایست كه سینه ی هر یك از ما مملو از علوم باشد باری غرض این است كه بر حسب فرمان واجب الاذعان ایشان اقدام به نوشتن این رساله نمودم و از خداوند به توسل به حضرت صاحب الامر (ص) استمداد می جویم كه مرا توفیق دهد بر اظهار فساد و بطلان امر این جماعت چنانكه خداوند خواسته است و آن را مسمی نمودم به صواعق البرهان فی رد دلائل العرفان و در بیان محتاجیم به مقدمه و فصولی چند